فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5621


درباره من
سلام
یک شهروند میانه ای هستم. اسمم زیاد مهم نیست. .
از مطالب به درد بخور مخصوصا در رابطه با مسائل اجتماعی میانه ومسائل کلی سیاسی استقبال می کنم.
و البته نظر میدم
درضمن به ادبیات مخصوصا متون کوتاه هم علاقه دارم.
بساط شیطان
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۱ - ۱۸:۰۴ ( 9 نظر , 166 بازدید )
تربیت فرزند
خاطره ای از آرون گاندی دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام ‌کی ‌گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند: شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افری...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۱۳ - ۰۹:۲۳ ( 8 نظر , 161 بازدید )
خاک عاشق
سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه، يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه، يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛ يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره. يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت...
تاریخ درج: ۹۱/۱۱/۱۹ - ۱۱:۳۶ ( 0 نظر , 185 بازدید )
من‌ آن‌ خاكم‌ كه‌ عاشق‌ مي‌شود
سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه، يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه، يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛ يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره. يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وق...
تاریخ درج: ۹۱/۱۱/۱۰ - ۱۳:۱۹ ( 3 نظر , 191 بازدید )
باران من
باران من ، یک فرشته کوچک و مهربان است،به زمین که می آید، با سرپنجه های مهربانش غباراز گلبرگهای یاس می روبد ، طراوت و فرح ایزدی به زمین می پاشد، و روح زندگی را تجدید می کند. او رسول لطف و رحمت خدا است، و به اشاره از مهربانی خدا می گوید. که خدا منتظر توست، و اینک زمان دعاست، می توانی امی...
تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۶ - ۱۱:۴۳ ( 10 نظر , 288 بازدید )
شما چطور ؟ باخدا نسبتی دارید(تکراریه اما ارزش تکرار داره)
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌...
تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۰۵ - ۰۹:۱۶ ( 6 نظر , 319 بازدید )
خط
 ...
تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۰۱ - ۲۰:۱۱ ( 0 نظر , 194 بازدید )
راه بهشت
مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند پياده ‌روي درازي بود،تپه بلندي بود ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۸ - ۱۳:۱۴ ( 4 نظر , 365 بازدید )
نفس خدا
بارش زیادی سنگین بود و سربالایی سخت. دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس میزد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید ، کسی او را نمی دید.دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد.خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم ، نفس خداست.مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۴ - ۱۷:۲۵ ( 4 نظر , 425 بازدید )
مصلحت خداوند - انجمن داستان کوتاه
سال های بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت >وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست. >روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود >گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماس...
تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۳ - ۱۰:۲۸ ( 4 نظر , 423 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)